یکی از ویژگیهای فرهنگی ما حفظ حرمت نان و نمک است. عباراتی چون " دستم نمک ندارد" هنگامی که محبتمان پاداش شایسته ای دریافت نمی کند و "نترسید نمک ندارد" هنگامی که تعارفمان رد می شود٬ در همین رابطه استفاده می شوند. البته نا گفته نماند که حفظ این حرمت به تدریج و در اثر افراطی که ما در بسیاری از کارهایمان پیش می گیریم به صورتی غیر منطقی و گاه غیرانسانی ظاهر می شود.
حفظ حرمت نان و نمک همواره به مستمندانی که توسط انسانهای خیّر تاٴمین شده اند٬ توصیه شده تا به یاد شبی که آنها یا فرزندانشان٬ سرگرسنه بر بالین نگذاشته اند٬ در حق کسانی که به آنها کمک کرده اند ناجوانمردی روا مدارند و قدرشناس زحماتشان باشند. این توصیه زیبا٬ نه تنها در مورد غذا بلکه درمورد هر محبت و خدمت دیگری نیز در هر زمان و مکان صادق است و البته افراد خیر را به انجام کارهای خیر بیشتری ترغیب و تشویق می کند.
اما امروزه دیده می شود که حفظ این فرهنگ ٬ازچندین بار تشکر و ردوبدل کردن هدیه های گرانقیمت و دعوت متقابل میزبان به شام و ناهار فراتر می رود و به سکوت در مقابل رفتار و گفتار غیرمنطقی و حتی طرفداری غیرمنصفانه از میزبان در یک مجادله یا معامله کشیده می شود. بدین ترتیب عدم انجام اعمال فوق انسان را به " نمک خوری و نمکدان شکنی" متهم می کند ٬ اتهامی که گاه انسانهای طرفدارحق را از "نمک گیر شدن" می ترساند٬ چراکه می دانند این نان و نمک از روی محبت و صادقانه تعارف نمی شود بلکه آنها را در قید جبرانی غیر عادلانه قرار خواهد داد.
طبیعتا٬ اینگونه حفظ اغراق آمیز حرمت نان و نمک٬ عده ای را برآن می دارد که با دادن یک شام و ناهار و یا تقدیم یک هدیه یا رشوه دهان افراد را بسته و آراء و عقاید آنها را خریده و به اهداف خویش برسند.
با کمی دقت می توان دید که بسیاری از توصیه های فرهنگی ما چون "مراعات دوست و همسایه"٬ "حفظ فامیل" ٬"احترام به بزرگتر" و "نگهداشتن حرمت موی سپید افراد" که همه به مفهوم یک قدرشناسی ساده و صادقانه بوده است٬ به نوعی دچار همین سرنوشت شده اند. بدین معنی که درطول زمان با افراطی که در انجام این توصیه ها پیش گرفته شده ٬مفهوم اصلی آنها تغییر ماهیت داده و به زیرپا گذاشتن حق و عدالت درجامعه منجر شده است.
چنین است که امروزه ٬مخالفت با درخواست یک دوست٬ به زیرپا گذاشتن حرمت دوستی تعبیر می شود و سرپیچی کردن از فرمان غیرمنطقی پدر یا معلم٬ به شکستن حرمت پدرومعلم و بالاخره اعتراض به حرف نامربوطی که از دهان سالمندی درآمده است٬ ما را به
شکستن حرمت موی سپید متهم می کند! همه اینها جامعه را بسوی خفقان و سکوت سوق می دهد٬ راه انتقاد و اعتراض را می بندد و در نهایت انسانها را به انبار باروتی تبدیل می کند که که با اندک تلنگری منفجر می شوند. رفتارهای خشونت بار٬ عدم صبروتحمل وحساسیت بیش از حدواندازه در جامعه ما٬ همه و همه ناشی از همین ویژگیهای فرهنگی ماست که برخود ودیگران تحمیل کرده ایم.
نکته جالب توجه اینجاست که اگر کسی ازما بخاطر حق همسایگی یا دوستی و یا به هر دلیل دیگری به ناحق دفاع کند٬ کار او را نوعی معرفت و جوانمردی می دانیم و آن را از خصوصیات فرهنگی خود تلقی کرده و به آن می بالیم اما وقتی همین کارها برای اثبات دوستی به شخص دیگری و در تضاد با منافع ما انجام بگیرد ٬ آن را پستی و نامردی و بی انصافی نام می دهیم.
بسیار افرادی که در ادارات و سازمان های مختلف اشتغال دارند٬ اگر بتوانند٬ دست آشنایان و دوستان خود را به کاری بند می کنند و بخاطر این عمل به خود می بالند اما اگر همین عمل توسط افراد رده های بالا تر صورت بگیرد٬ همه فریاد برمیدارند که مملکت دارد به نابودی کشیده می شود و مقاله های انتقادی در موردشان در نشریات نوشته می شود غافل ازینکه این یک خصوصیت ملی است و مسئولین نیز بخاطر حفظ حرمت نان و نمک یا حق دوستی و فامیلی دست به انجام این کارها می زنند.
اگر ما به این درک و شناخت نرسیم که بسیاری از قوانین فرهنگی حاکم بر جامعه ما برپایه ظلم و زور و فقر و نابرابری و بر مبنای روابط و در جهت حفظ خانواده و ایل و تبار وضع شده اند و با قوانینی که در جهان پیشرفته از حقوق همگان دفاع می کند مغایرند و اگر همچنان به نام حفظ فرهنگ از دوست و قوم و خویش و آشناو همسایه و همشهری و موی سپید و چشم سیاه ناعادلانه دفاع کنیم و حق و عدالت را زیر پا بگذاریم٬ بعید است که به این زودیها پیشرفت را تجربه کنیم.
من معتقدم اگر می خواهیم به موازین فرهنگی خویش وفادار بمانیم باید قید برابری و عدالت اجتماعی و آزادی را بزنیم و اگر به دنبال دستیابی به جامعه ای با عدالت اجتماعی برابری و آزادی هستیم باید بسیاری از قوانین و آداب فرهنگی خویش را کنار گذاشته و یا شديداً تعديل كنيم.
جهان به سرعت درحال پیشرفت است و ما همچنان در اسارت ویژگیهای اخلاقی خویش آرزوی دموکراسی در سر می پرورانیم و از این مهم غافلیم که بزرگترین مانع در راه دموکراسی خود ما هستیم و بس.
بیاییم با درک و قبول اشکالات فرهنگی مان و با تلاش درجهت اصلاح خویش٬ راه خروجی ازین دایره بسته به بیرون باز کنیم.
No comments:
Post a Comment