
فساد باعث زیر سؤال رفتن عدالت، مسئولیت، و کاربرد ثروت و قدرت می شود. از دهه ١٩٨٠، برقراری دموکراسی و گسترش جهانی ويکی شدن اقتصاد بازارها، موضوع فساد را در صدر دستور کار بین المللی قرار داده است. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به سال ١٩٩١، رژیم های فاسد که سابقا ً برای قدرت های بزرگ مفید واقع می شدند، مقبولیت خود را از دست دادند؛ خیلی از کسب و کارها از قبول فساد به عنوان راهی برای جذب کار و بازار و مشتری سر باز زدند، و شهروندان خواستار کمک خارجی بودند که از نظر آنان نتایج بهتری داشت.
عموما اینطور تلقی می شود که دموکراسی های لیبرال تثبیت شده دارای فساد کمتری نسبت به دیگر کشورها هستند. اما سنگاپور، که از بسیاری جهات دموکراتیک نیست، کنترل مؤثری بر این امر دارد، در صورتی که در هند، بزرگترین دموکراسی جهان، فساد گسترده ای در جریان است. علی الظاهر فساد کمتر در دموکراسی های ثروتمند، حاکی از این است که مجموعه قوانین و نهاد ها از منافع وابسته به پول جانبداری می کنند، و همین موضوع باعث کاهش انگیزه خریدن قدرت و نفوذ می شود. جوامعی مانند بریتانیا و ایالات متحده، زمانی فساد گسترده ای را تجربه کرده اند، اما بعد از قرن ها توانستند آن را مهار نمایند. بر عکس، جوامع نوپا، نهاد های بنیادین خود را در جهانی رقابت طلب بنا می کنند که به سرعت دچار تحول می گردد ویک شبه خواهان رسیدن به بالاترین استانداردها هستند.
زمانی بود که برخی فساد را امری مثبت تلقی می کردند- راهی برای "چرب کردن چرخ های" بوروکراسی، به وجود آوردن بازار های غیر رسمی، و در ارتباط قرار دادن رهبر ها با جامعه از طریق تأمین منفعت. اما کسی نمی داند که بدون وجود فساد چه اتفاقی می افتاد. چنین ادعا هایی تأثیر معاملات کثیف را در جوامع ندیده می گیرند. تحقیقات اخیر نشان می دهد که فساد به رشد اقتصادی صدمه زده، به "اغنیا" به هزینه "فقرا" منفعت می رساند، و نهاد ها و حس مسئولیت را دچار تزلزل می کند.
نمی توان از فساد تعریفی واحد به دست داد. بسیاری از دیدگاه هایی که در بحث از فساد مطرح می شوند منعکس کننده تجربیات جوامع ثروتمند غرب است، و در دیگر نقاط جهان مصداق نمیابند. بعضی بر این عقیده هستند که فساد را باید از طریق ارزش های فرهنگی و افکار عمومی تعریف کرد، و این در حالیست که منتقدان پاسخ می دهند که این گونه تعاریف مبهم و نا منسجم می باشند. در تعریفی دیگر از فساد ، آن را منفعت طلبی مقامات رسمی به هزینه منافع عمومی می دانند. اما "منافع عمومی"، خود مبهم تر بوده، و فساد هر چه باشد، پیامد های آن موضوعی دیگر است.
شاید بهترین رویکرد، تعریف فساد به منزله سوءاستفاده از نقش و منابع عمومی برای منفعت خصوصی باشد، البته باید همین جا اضافه نمود که "عمومی"، "خصوصی"، "منفعت" و مهمتر از همه "سوءاستفاده" هر کدام جای بحث مفصل دارد. این تعریف جامع و کامل نیست، اما بر ابعاد سیاسی، وجدانی و اخلاقی قضیه، همان گونه که در عمل هم رخ می دهد، تأکید دارد. فساد همواره این سؤال را بر می انگیزد که اشخاص با نفوذ چه طور می خواهند پاسخگو باشند.
معمول ترین شکل فساد رشوه خواری است- چیز های پرارزشی که از سوی یک شخص حقیقی در مقابل تصمیم یا عدم انجام کاری در اختیاريک مقام رسمی قرار داده می شود. اخاذی در ارتباط نزدیکی با رشوه خواری قرار دارد، که مقامات رسمی در خواست هدایا و مبالغی پول می کنند. اما اشکال زیاد دیگری نیز وجود دارد، مثل دزدی علنی از سوی مقامات. گاهی تشخیص فعالیت های مفسده جویانه از فعالیت های قانونی مشکل است.
شخصی - فساد وجود دارد چون آدم های بد وجود دارند. آدمهایی که آموزش خوبی ندیده اند، افرادی که حقوق ناچیزی دارند دست به کارهای بد می زنند.
سازمانی - توضیح سازمانی مبنی بر ضعف مدیریت است: مثلا ً کارآموزی بی نتیجه، گزارش نویسی، و سرپرستی. توضیح دیگر بر طرح سازمانی تأکید دارد، به عنوان مثال، دولتی که در آن بوروکرات ها به سهولت از سوی سیاستمداران استخدام واخراج می شوند، انگیزه ای فطری برای فساد دارد.
فراگیر - (نظام سیاسی به منزله یک کلیت) دولت ها با تقاضاهای زیادی از سوی جوامع دور و بر خود روبرو هستند؛ جریان رسمی کار معمولا ً وقت گیر، نامطمئن، و پرهزینه است، بنابراین فساد می تواند يک راه میان بر باشد.
علل متعدد - در مواردی- مثلا ً، سوء مدیریت يک مدیرعامل- فاکتور های "شخصی" تعیین کننده هستند. اما وقتی حتی افراد مورد اطمینان هم دررأس کار قرار می گیرند، با تأکید بر مسائل نهادی و عمومی، باز فساد دیده می شود.
No comments:
Post a Comment