Saturday, June 27, 2009

راه من شماره ی دو

همه می پرسند: پس چه شد؟ نشستیم؟ همین؟ خسته شدیم؟ خون ندا؟ خون بقیه؟ زندانی ها؟

باید بدانیم که آنچه آنها سی سال ساخته و پرداخته اند را ما نمی توانیم یک شبه تغییر دهیم. آن مغزی که آنها شسته اند تا بروی من و ما که چیزی جز نتیجه ی اصلی انتخابات را نمی خواستیم اسلحه بکشد را نمی توان دو هفته ای عوض کرد. فعلاً زور اسلحه و کلید زندانها در دست آنهاست. اما هراسشان را هم نتوانسته اند پنهان کنند. از سکوت ما می ترسند. از رنگ سبز ما می ترسند. از سخن گفتن ما با میرحسین و کروبی می ترسند. غافل از اینکه این ما بودیم که آنها را انتخاب کردیم نه آنها ما را. ما بودیم که با فکر و اندیشه ما تصمیم گرفتیم موسوی یا کروبی بهتر است. پس همین ما هم با همان فکرو اندیشه مان می توانیم باقی راه را طی کنیم. شما موسوی و کروبی را در حبس خانگی شان نگه دارید. فکر ما را که نمی توانید حبس کنید.

این نوشته می خواهد فقط جرقه ای باشد در ذهن های آنانکه می دانند همین و بس. نویسنده نه به گروهی وابستگی دارد نه از شما هزینه ای دریافت می دارد نه به شما دستمزدی می پردازد. اینها فقط تفکرات یک جوان ایرانی است که اجازه نداده کسی مغزش را شستشو بدهد همین و بس. خواننده مختار است. راهش را خودش انتخاب کند. با آنها که بهشان اعتماد می کند بحث کند. راه درست را خودش انتخاب کند.

همانطوریکه در مقدمه گفتم چون ما حرکتی قانونی را شروع کرده ایم حتی الامکان می خواهیم در چهارچوب قانون حرکت کنیم و گرنه حرکات تک نفره و انتقامجویانه و انتحاری را که در همین همسایگی مان دارند انجام می دهند.

من با خودم می اندیشم میلیونها ایرانی که برای اعتراض به ظلمی که بهشان روا شده به خیابانها ریختند و یک صدا خواسته ی مشترکشان را فریاد زدند از شعوری بالا و اراده ای نایاب برخوردارند. آنکه آمد و بروی شما اسلحه کشید اما بر اساس باورهایش اینکار را نکرد. او اجیر شده است. این شغل اوست. لذا آنکه خسته می شود او است نه شما. آنکه به کاری که می کند شک می کند او است نه شما. در عین حال جان تک تک شما نیز گرانبها و سرمایه ی آینده ی این سرزمین است. صدایتان را دنیا شنید. ریخته شدن خونتان را دنیا دید. اما هنوز عده ای هستند که در همین ایران خودمان نمی دانند و نشنیده اند و مانده اند.

این جنبش نباید ساکت بشود و دلایلش را هم شما بهتر از من می دانید. منتظر هیچ کمک خارجی هم نباید شد هرچند که همواره باید تلاش کرد تا دنیا بداند این جنبش سبز همچنان پیگیر مطالباتش است تا آنجا که کودتاچیان اسلحه هایشان را به زمین بگذارند و تسلیم خواسته ی مشروع ما شوند.

بارها درباره ویروس های کامپیوتری شنیده و دیده ایم که چگونه سیستمهای عظیم را از پا در می آورند. نوع فعالیت ویروس همانی هست که یک سیستم را خسته می کند. ویروس می تواند در زمانی کوتاه گسترش پیدا کند و با حرکات ضربه ای توان سیستم را ازو بگیرد. ما هم دقیقاً می توانیم همین کار را بکنیم. وقتی گفتند هر ایرانی یک ستاد این فقط یک شعار نبود. در شرایط فقدان راهبری که بتواند برنامه ای منظم و مشخص در اختیار بگذارد باید هسته های مقاومت تشکیل داد. با پنج نفر از دوستان مورد اطمینان خود صحبت کنید. هرکدام از آنها با پنج نفر از دوستان مورد اطمینان خودشان تماس بگیرند. گروههای کاری تشکیل دهید با برنامه ای مشخص. اما به جهت حفظ امنیت و اسرار فقط نماینده هایتان باهم دیدار کنند وفقط نماینده های هرگروه از هویت پنج نفری که زیر مجموعه شان هستند مطلع هستند و این هویت برای بقیه افراد بقیه گروهها کاملاً ناشناخته باقی می ماند. از کارها و برنامه هایتان با هیچ کسی سخن نگویید. اگر دوستی ندارید در خانواده تان بگردید. از پدر و مادرتان کسی بیشتر شما را نمی خواهد. آنها را متقاعد کنید که نوه هایشان کشوری بهتر ازین می خواهند. همیشه درنظر داشته باشید که مهمترین قسمت کار شما حفاظت از جانتان و هویتتان است. این کار امروز نشود فردا می شود اما اگر شما نباشید اینکار هرگز نمی شود. ظاهرتان را درست شبیه افرادی کنید که در آنجا هستید. هیچ لازم نیست از امروز همه یک کت چرمی سیاه با دکمه های سبز شبرنگ داشته باشید که شناخته بشوید. شما گانگستر نیستید. شما همه ی مردم همین جامعه هستید و لزومی هم ندارد که همه همدیگر را بشناسید اما وقتی فردا صبح رفتید توی خیابان و دیدید اثر سبزی بر روی شهر است دلتان گرم است که این جنبش درکار است. تنها شب قبل از عملیات نماینده ی گروه از طریق ایمیل تصمیم را به افرادش برساند. مهم نیست که کار شما چقدر کوچک یا چقدر بزرگ باشد. مهم اینست که وقتی تمام شد اثر سبزی از آن باقی بماند. اینطوری هم همراهان شما و هم مخالفان شما می دانند که شما هستید. ما هستیم. اطلاعاتتان را درباره ی "نافرمانیهای مدنی" در کشورهای دیگر تکمیل کنید. از امروز شروع کنید به اینکه چطور می توانید در این سیستم اختلال ایجاد کنید و اثر سبزتان را هم برجا بگذارید حتی اگر شده یک ضربدر سبز روی دیوار! اگر بازاریها اعتصاب نکردند شما کاری کنید که نتوانند کار کنند. اگر رادیو و تلویزیون اخبارتان را پخش نکرد کاری کنید که نتوانند هیچ اخباری پخش کنند. به مثالهای زیر توجه کنید.

امروز روز عملیات من و دوستانم است. همه قرار می گذاریم به ایستگاه اتوبوس خط جمهوری در میدان بهارستان برویم. باهم هم حرکت نمی کنیم اما سر یک ساعت مشخص و موقعی که مردم بیشترین نیاز را به اتوبوسها دارند. صف می کشیم. فقط یکی از ما از قبل تخته ای آماد کرده با یک میخ یک چیزی که باعث پنچر شدن اتوبوس بشود. بقیه افراد فقط سعی در محافظت از آن یک نفر دارند و او تخته ی میخ دارش را زیر چرخ اتوبوس می گذارد. همه سوار اتوبوس می شویم. و اتوبوس حرکت نکرده پنچر می شود. فکرش را بکنید که در شلوغی تهران یک روز ده تا اتوبوس باهم پنچر بشوند. یک روز تمام جویهای آب لبریز بشوند. یک روز سیستم رادیو مختل بشود. یک روز دیوارها با رنگ سبز علامت زده بشوند. من مطمئنم که شما هرکدامتان با همکلاسیهایتان که مشورت کنید در هر رشته ای که درس خواندید می توانید از تخصصتان استفاده کنید. اختلالی که شما در این سیستم بوجود می آورید مزاحمت هست اما تلخی اش از ریخته شدن خون عزیزانمان بیشتر نیست و آنکس که این را نمی فهمد از ما نیست و لابد ترجیح می دهد در خفقان و ظلم زندگی کند. اما ما این را نمی خواهیم و این سرزمین متعلق به ماست. راهپیمایی و سخنرانی و گردهمایی ها را برهم می زنند پس باید مثل خود بسیجی ها در گروههای کوچک کار را شروع کنیم. بعداً به هم می پیوندیم. من بیشتر ازین نمی توانم اینجا چیزی بنویسم. دلیلش را هم همه می دانیم. خودتان بخوانید و تصمیم بگیرید که اهلش هستید یا نه. ناامید نشوید و به حرفهای هیچ احدی از خارج از این مملکت دل خوش نکنید. اگر کشورهای دیگر تحریم کردند در دلتان خوشحال بشوید. اگر به آقایان ویزای شرکت در نشست ها را ندادند در دلتان خوشحال بشوید اما دست نیاز بسوی کسی دراز نکنید. هرکسی با شما همراه شد باید خواسته ی خودش باشد نه به التماس شما چون پس فردا که شما پیروز شدید او هم مدعی است. این حرکات آنقدر باید تداوم داشته باشد تا هرکس که به هر دلیلی به آگاهی شما نرسیده را مطلع کند. حتی همان نمایندگان مجلس که خودشان را به کری زده اند. خشونت کار ما نیست اما نافرمانی هست. قرار نیست پنجره ها و شیشه های خانه و مغازه ی کسی بشکند اما مثلاً تمام تلفنهای عمومی و دستگاههای خودپرداز می تواند یک شب چسب خورده بشوند و چند روزی مخابرات مشغول تعمیر آنها بشود. هک کردن وبسایتها وسبز کردن صفحه هایشان٬ پخش شبنامه ها روزنامه های اینترنتی و اعلامیه های دستی را فراموش نکنید. بجای اینکه درصندوق پست خانه ی مردم تبلیغات پیتزا فروشی محله ریخته شود باید عکسها و فیلمهای کشتارهای اخیر با پیامهای آگاه کننده قرار بگیرد. لازم نیست شما میلیونها تومان هزینه کنید. هرکاری که می توانید بکنید. اگر از آشناها و فامیلهایتان صاحبان شرکتها و کارخانه جات هستند از آنها بخواهید از رنگ سبز در بسته بندی محصولاتشان استفاده کنند و از تبلیغ در صدا و سیما پرهیز کنند و مطمئن باشند که شما آن محصول را می خرید. وقتی می روید خرید از فروشنده بخواهید که بگوید احمدی نژاد رییس جمهور شما نیست. اگر نگفت خداحافظی کنید و بیرون بیایید. مردم متوجه می شوند که بابت نگفتن یک جمله کسب آنروز را از دست داده اند. وقتی وارد فروشگاهی می شوید بلند بگویید "من اون سبزه را می خواهم." شیری که درش سبز است. ماستی که قوطی اش سبز است. این خواسته را من و شما باید در همه جای این کشور جا بیاندازیم. هر ضدعملیاتی که دولت انجام داد را هم به گوش رسانه ها ی خارجی برسانید. از فیس بوک و توییتر غافل نشوید.

کم کم سبز می شود اگر من و تو خسته نشویم.

راه من ادامه می یابد. تو اگر همراه من هستی راه من را در هرجایی که دوست داری پست کن. ایمیل کن. ادامه بده. تو باقی راه من را بنویس و همراه شو


2 comments: