Monday, June 29, 2009

بازخوانی یک اتفاق ساده


یکشنبه ١٣ آبان١٣٥٨ در تاریخ انقلاب ، روزى بزرگ و فراموش نشدنى است. روزنامه اطلاعات مورخ١٤ آبان در صفحه دوم خود شرح وقایع
آن روز را اینگونه گزارش می کند:
" ساعت ١٠ و ۳۰دقیقه صبح گروهى از دانشجویان که از یک چهارراه قبل از سفارت آمریکا شروع به حرکت کرده بودند و در حال شعار دادن
در خیابان آیت اله طالقانی به سوی دانشگاه تهران می رفتند٬ هنگامی که جلوی در اصلی سفارت آمریکا رسیدند مسیر خود را تغییر دادند و پس از
گشودن زنجیرهای این در به داخل سفارت رفتند. در همان زمان گروهی از دانشجویان نیز از دیوار خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروی
ساختمانهای داخلی سفارت را آغاز کردند. از همان لحظه های اول تصرف سفارت آمریکا٬ گروه های مختلف مردم در مقابل در سفارت اجتماع
کردند و به سر دادن شعارهای ضد آمریکایی پرداختند. دانشجویان در سه بیانیه ای که تا ساعت ١٨همان روز از طریق بلندگو پخش کردند اعلام
کردند که ساختمان اصلی سفارت تا ساعت١٥ به تصرف کامل درآمد. دانشجویان اعلام کردند که هرچند تصرف این ساختمان با مقاومت سه ساعته
و همراه با پرتاب گاز اشک آور از جانب تفنگداران آمریکایی همراه بود هیچ گونه آسیبی به طرفین وارد نیامد.
از ساعت ١٦ همان روز آزاد کردن گروهی ار ایرانیانی که به عنوان ارباب رجوع یا کارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریکاییان با چشم
بسته به محل دیگری انتقال داده شدند."
پیش از آنكه دانشجویان به ساختمان اصلى سفارت برسند، دیپلمات‏هاى آمریكایى، مقدارى از اسناد را دردستگاه‌هاى مخصوص خرد كن ریختند و ازبین
بردند و مقدار زیادى از اسناد را نیز سوزاندند و به خصوص نوارهاى میكروفیلم و حافظه‏هاى كامپیوترى را نابود كردند.
در جریان اشغال سفارت آمریكا، ۷۲ آمریكایى به عنوان گروگان بدست دانشجویان افتادند. سه تن از دیپلمات‏هاى آمریكایى آن روز براى مذاكره با
وزیر خارجه به وزارت امور خارجه رفته بودند. پس از اشغال سفارت تا شب به امید حل شدن موضوع همان جا ماندند ولى بعد از آن در وزارت
خارجه به صورت تحت نظر در اختیار دانشجویان قرار گرفتند.
بیست سال بعد ...
پنجشنبه‌١٧ تير١٣٧٨ در كوي‌ دانشگاه‌ تهران‌٬ يك‌ اعتراض‌ معمولي‌ به توقیف یک روزنامه و تصویب طرح اصلاح قانون مطبوعات شكل‌ می گيرد.
قرار بود این اعتراض آرام و بی خطر پایان یابد اما ادامه اعتراض از محوطه کوی دانشگاه به خیابان کشیده می شود. ماموران نیروی انتظامی و
پس از مدتی "لباس شخصی ها" که بعدا به "انصار حزب الله" معروف شدند از را ه می رسند. نیمه های شب درگیری مختصری بین دانشجویان
و ماموران نیروی انتظامی روی می دهد. دانشجویان پس از سنگ پرانی ، یکی از سربازان نیروی انتظامی را به گروگان با خود به داخل خوابگاه
می برند و پس از مدتی رهایش می کنند. اما در اولین ساعات جمعه ١٨ تیر مامورین و لباس شخصی ها باز می گردند و حادثه ای تلخ رقم می خورد.
درهای اتاقهای خوابگاه پسران شکسته می شود و بسیاری دانشجویان کتک می خورند و بازداشت می شوند. براساس آخرین خبرها کشته شدن یک
دانشجوی سال آخر حقوق قضایی (عزت ابراهیم نژاد) که آن شب مهمان کوی دانشگاه بود قطعی است و یک دانشجوی پزشکی نیز چشم راست خود
را در جریان این حملات از دست داده اما اطلاع دقیقی از میزان مجروحین و بازداشت شدگان در دست نیست.
مقامات دانشگاه از میلیاردها ریال خسارت به کوی دانشگاه سخن می گویند و وزیر علوم استعفا می دهد اما محمد خاتمی رییس جمهور با این استعفا
موافقت نمی کند. همه مسولان از حوادث روی داده و حمله به خوابگاه دانشجویان سخن می گویند. رهبر نظام آیت الله خامنه ای دانشجویان را فرزندان
خود می خواند و می گوید که قلبش از این اتفاق جریحه دار شده اما حوادث همچنان ادامه می یابند.
دامنه این حوادث به دانشگاههای شهرهای دیگر هم کشیده می شود. مردم خشمگین از این جنایت٬ در حمایت از دانشجویان٬ به خیابان انقلاب که به
دانشگاه تهران منتهی می شود٬ می آیند اما لباس شخصیها با باتومهایشان بر تن و بدنشان می کوبند. این وسط دیگر به عابرین و دانش آموزان
دبیرستان های اطراف که در این شرایط تعطیل نشده اند هم رحم نمی شود .
لباس شخصیها و ماموران به کلاسهای اموزش زبان و موسیقی خیابانهای فرعی محل وارد می شوند و دستور تخلیه فوری کارکنان و دانش آموزان را
می دهند. البته کسی حق پا گذاشتن به خیابان انقلاب را ندارد. همه باید از خیابانهای جنوبی راهی برای دور شدن ازخیابان انقلاب پیدا کنند.
غروب سه شنبه ٢٢ تیر دانشگاه در دود گم شده است و شلیک گازاشک آور و آتش های برافروخته چشم ها را می سوزاند...

Saturday, June 27, 2009

راه من شماره ی دو

همه می پرسند: پس چه شد؟ نشستیم؟ همین؟ خسته شدیم؟ خون ندا؟ خون بقیه؟ زندانی ها؟

باید بدانیم که آنچه آنها سی سال ساخته و پرداخته اند را ما نمی توانیم یک شبه تغییر دهیم. آن مغزی که آنها شسته اند تا بروی من و ما که چیزی جز نتیجه ی اصلی انتخابات را نمی خواستیم اسلحه بکشد را نمی توان دو هفته ای عوض کرد. فعلاً زور اسلحه و کلید زندانها در دست آنهاست. اما هراسشان را هم نتوانسته اند پنهان کنند. از سکوت ما می ترسند. از رنگ سبز ما می ترسند. از سخن گفتن ما با میرحسین و کروبی می ترسند. غافل از اینکه این ما بودیم که آنها را انتخاب کردیم نه آنها ما را. ما بودیم که با فکر و اندیشه ما تصمیم گرفتیم موسوی یا کروبی بهتر است. پس همین ما هم با همان فکرو اندیشه مان می توانیم باقی راه را طی کنیم. شما موسوی و کروبی را در حبس خانگی شان نگه دارید. فکر ما را که نمی توانید حبس کنید.

این نوشته می خواهد فقط جرقه ای باشد در ذهن های آنانکه می دانند همین و بس. نویسنده نه به گروهی وابستگی دارد نه از شما هزینه ای دریافت می دارد نه به شما دستمزدی می پردازد. اینها فقط تفکرات یک جوان ایرانی است که اجازه نداده کسی مغزش را شستشو بدهد همین و بس. خواننده مختار است. راهش را خودش انتخاب کند. با آنها که بهشان اعتماد می کند بحث کند. راه درست را خودش انتخاب کند.

همانطوریکه در مقدمه گفتم چون ما حرکتی قانونی را شروع کرده ایم حتی الامکان می خواهیم در چهارچوب قانون حرکت کنیم و گرنه حرکات تک نفره و انتقامجویانه و انتحاری را که در همین همسایگی مان دارند انجام می دهند.

من با خودم می اندیشم میلیونها ایرانی که برای اعتراض به ظلمی که بهشان روا شده به خیابانها ریختند و یک صدا خواسته ی مشترکشان را فریاد زدند از شعوری بالا و اراده ای نایاب برخوردارند. آنکه آمد و بروی شما اسلحه کشید اما بر اساس باورهایش اینکار را نکرد. او اجیر شده است. این شغل اوست. لذا آنکه خسته می شود او است نه شما. آنکه به کاری که می کند شک می کند او است نه شما. در عین حال جان تک تک شما نیز گرانبها و سرمایه ی آینده ی این سرزمین است. صدایتان را دنیا شنید. ریخته شدن خونتان را دنیا دید. اما هنوز عده ای هستند که در همین ایران خودمان نمی دانند و نشنیده اند و مانده اند.

این جنبش نباید ساکت بشود و دلایلش را هم شما بهتر از من می دانید. منتظر هیچ کمک خارجی هم نباید شد هرچند که همواره باید تلاش کرد تا دنیا بداند این جنبش سبز همچنان پیگیر مطالباتش است تا آنجا که کودتاچیان اسلحه هایشان را به زمین بگذارند و تسلیم خواسته ی مشروع ما شوند.

بارها درباره ویروس های کامپیوتری شنیده و دیده ایم که چگونه سیستمهای عظیم را از پا در می آورند. نوع فعالیت ویروس همانی هست که یک سیستم را خسته می کند. ویروس می تواند در زمانی کوتاه گسترش پیدا کند و با حرکات ضربه ای توان سیستم را ازو بگیرد. ما هم دقیقاً می توانیم همین کار را بکنیم. وقتی گفتند هر ایرانی یک ستاد این فقط یک شعار نبود. در شرایط فقدان راهبری که بتواند برنامه ای منظم و مشخص در اختیار بگذارد باید هسته های مقاومت تشکیل داد. با پنج نفر از دوستان مورد اطمینان خود صحبت کنید. هرکدام از آنها با پنج نفر از دوستان مورد اطمینان خودشان تماس بگیرند. گروههای کاری تشکیل دهید با برنامه ای مشخص. اما به جهت حفظ امنیت و اسرار فقط نماینده هایتان باهم دیدار کنند وفقط نماینده های هرگروه از هویت پنج نفری که زیر مجموعه شان هستند مطلع هستند و این هویت برای بقیه افراد بقیه گروهها کاملاً ناشناخته باقی می ماند. از کارها و برنامه هایتان با هیچ کسی سخن نگویید. اگر دوستی ندارید در خانواده تان بگردید. از پدر و مادرتان کسی بیشتر شما را نمی خواهد. آنها را متقاعد کنید که نوه هایشان کشوری بهتر ازین می خواهند. همیشه درنظر داشته باشید که مهمترین قسمت کار شما حفاظت از جانتان و هویتتان است. این کار امروز نشود فردا می شود اما اگر شما نباشید اینکار هرگز نمی شود. ظاهرتان را درست شبیه افرادی کنید که در آنجا هستید. هیچ لازم نیست از امروز همه یک کت چرمی سیاه با دکمه های سبز شبرنگ داشته باشید که شناخته بشوید. شما گانگستر نیستید. شما همه ی مردم همین جامعه هستید و لزومی هم ندارد که همه همدیگر را بشناسید اما وقتی فردا صبح رفتید توی خیابان و دیدید اثر سبزی بر روی شهر است دلتان گرم است که این جنبش درکار است. تنها شب قبل از عملیات نماینده ی گروه از طریق ایمیل تصمیم را به افرادش برساند. مهم نیست که کار شما چقدر کوچک یا چقدر بزرگ باشد. مهم اینست که وقتی تمام شد اثر سبزی از آن باقی بماند. اینطوری هم همراهان شما و هم مخالفان شما می دانند که شما هستید. ما هستیم. اطلاعاتتان را درباره ی "نافرمانیهای مدنی" در کشورهای دیگر تکمیل کنید. از امروز شروع کنید به اینکه چطور می توانید در این سیستم اختلال ایجاد کنید و اثر سبزتان را هم برجا بگذارید حتی اگر شده یک ضربدر سبز روی دیوار! اگر بازاریها اعتصاب نکردند شما کاری کنید که نتوانند کار کنند. اگر رادیو و تلویزیون اخبارتان را پخش نکرد کاری کنید که نتوانند هیچ اخباری پخش کنند. به مثالهای زیر توجه کنید.

امروز روز عملیات من و دوستانم است. همه قرار می گذاریم به ایستگاه اتوبوس خط جمهوری در میدان بهارستان برویم. باهم هم حرکت نمی کنیم اما سر یک ساعت مشخص و موقعی که مردم بیشترین نیاز را به اتوبوسها دارند. صف می کشیم. فقط یکی از ما از قبل تخته ای آماد کرده با یک میخ یک چیزی که باعث پنچر شدن اتوبوس بشود. بقیه افراد فقط سعی در محافظت از آن یک نفر دارند و او تخته ی میخ دارش را زیر چرخ اتوبوس می گذارد. همه سوار اتوبوس می شویم. و اتوبوس حرکت نکرده پنچر می شود. فکرش را بکنید که در شلوغی تهران یک روز ده تا اتوبوس باهم پنچر بشوند. یک روز تمام جویهای آب لبریز بشوند. یک روز سیستم رادیو مختل بشود. یک روز دیوارها با رنگ سبز علامت زده بشوند. من مطمئنم که شما هرکدامتان با همکلاسیهایتان که مشورت کنید در هر رشته ای که درس خواندید می توانید از تخصصتان استفاده کنید. اختلالی که شما در این سیستم بوجود می آورید مزاحمت هست اما تلخی اش از ریخته شدن خون عزیزانمان بیشتر نیست و آنکس که این را نمی فهمد از ما نیست و لابد ترجیح می دهد در خفقان و ظلم زندگی کند. اما ما این را نمی خواهیم و این سرزمین متعلق به ماست. راهپیمایی و سخنرانی و گردهمایی ها را برهم می زنند پس باید مثل خود بسیجی ها در گروههای کوچک کار را شروع کنیم. بعداً به هم می پیوندیم. من بیشتر ازین نمی توانم اینجا چیزی بنویسم. دلیلش را هم همه می دانیم. خودتان بخوانید و تصمیم بگیرید که اهلش هستید یا نه. ناامید نشوید و به حرفهای هیچ احدی از خارج از این مملکت دل خوش نکنید. اگر کشورهای دیگر تحریم کردند در دلتان خوشحال بشوید. اگر به آقایان ویزای شرکت در نشست ها را ندادند در دلتان خوشحال بشوید اما دست نیاز بسوی کسی دراز نکنید. هرکسی با شما همراه شد باید خواسته ی خودش باشد نه به التماس شما چون پس فردا که شما پیروز شدید او هم مدعی است. این حرکات آنقدر باید تداوم داشته باشد تا هرکس که به هر دلیلی به آگاهی شما نرسیده را مطلع کند. حتی همان نمایندگان مجلس که خودشان را به کری زده اند. خشونت کار ما نیست اما نافرمانی هست. قرار نیست پنجره ها و شیشه های خانه و مغازه ی کسی بشکند اما مثلاً تمام تلفنهای عمومی و دستگاههای خودپرداز می تواند یک شب چسب خورده بشوند و چند روزی مخابرات مشغول تعمیر آنها بشود. هک کردن وبسایتها وسبز کردن صفحه هایشان٬ پخش شبنامه ها روزنامه های اینترنتی و اعلامیه های دستی را فراموش نکنید. بجای اینکه درصندوق پست خانه ی مردم تبلیغات پیتزا فروشی محله ریخته شود باید عکسها و فیلمهای کشتارهای اخیر با پیامهای آگاه کننده قرار بگیرد. لازم نیست شما میلیونها تومان هزینه کنید. هرکاری که می توانید بکنید. اگر از آشناها و فامیلهایتان صاحبان شرکتها و کارخانه جات هستند از آنها بخواهید از رنگ سبز در بسته بندی محصولاتشان استفاده کنند و از تبلیغ در صدا و سیما پرهیز کنند و مطمئن باشند که شما آن محصول را می خرید. وقتی می روید خرید از فروشنده بخواهید که بگوید احمدی نژاد رییس جمهور شما نیست. اگر نگفت خداحافظی کنید و بیرون بیایید. مردم متوجه می شوند که بابت نگفتن یک جمله کسب آنروز را از دست داده اند. وقتی وارد فروشگاهی می شوید بلند بگویید "من اون سبزه را می خواهم." شیری که درش سبز است. ماستی که قوطی اش سبز است. این خواسته را من و شما باید در همه جای این کشور جا بیاندازیم. هر ضدعملیاتی که دولت انجام داد را هم به گوش رسانه ها ی خارجی برسانید. از فیس بوک و توییتر غافل نشوید.

کم کم سبز می شود اگر من و تو خسته نشویم.

راه من ادامه می یابد. تو اگر همراه من هستی راه من را در هرجایی که دوست داری پست کن. ایمیل کن. ادامه بده. تو باقی راه من را بنویس و همراه شو


راه من شماره ی یک


خوب گوش کن فارسی می نویسم و ساده. من امروز تو را نمی خواهم اما اینقدر شرف داشتم که در چهارچوب قانونی که در آن زندگی می کنم خواسته ام را بنویسم و دست آنها که گفتند "امانتدار" هستند بسپارم. تو چه کردی و من چه کردم را هم تو می دانی و هم من و هم دنیا! من امروز نه می ترسم نه پشیمان می شوم نه کمتر می خواهم نه بیشتر. هرچند که تو قانون را شکستی اما من هنوز می خواهم در چهارچوب قانون بمانم چون من از جنس تو نیستم و می خواهم تو را با همان قانون به سزای اعمالت برسانم. من نیامده ام که تسلیم تو بشوم. اگر می خواستم تسلیم بشوم که رای نمی دادم٬ بفهم نادان! پس دو راه دارم یا مثل تو خشونت را انتخاب کنم یا نا فرمانی مدنی.
امروز را به خاطر بسپار که بهترین روز زندگی ات است چون من امروز "نافرمانی مدنی" را انتخاب کرده ام. وای به روزی که "من" دست به خشونت ببرم.


اگر همراه من هستی پست راه من شماره ی دو را بخوان. اگر نه همینجا از همان راهی که آمدی برگرد و برو تا من به سراغت بیایم

Friday, June 26, 2009

مصاحبه

نام ؟ -

شهرام. -

سن؟ -

٣٠-

چه مدت است متوجه شده اید كه مبتلا هستید؟-

یکسال است که متوجه شده ام. -

چگونه این موضوع را متوجه شدید؟ -

جهت ترك اعتیادم به بیمارستان مراجعه كردم در بیمارستان ازمن آزمایشات مختلفی گرفتند که یکی از این آزمایشات تست اچ آی وی بود. -

به این صورت بود که من متوجه شدم.

قبل از اینكه نتیجه را به شما اعلام كنند ، مشاوره ای با شما انجام ندادند ؟-

خیر، مشاوره ای با من انجام نشد. جواب آزمایشم را مستقیماً به خودم اعلام كردند. البته قبل از اینكه در مركز مشاوره آزمایشی انجام دهم در یك آزمایشگاه -

خصوصی نیز آزمایش داده بودم ، آنها به من گفته بودند كه مشكوك به اچ آی وی هستم بنابراین از قبل کمی آمادگی ذهنی داشتم.

زمانی كه متوجه شدید كه اچ آی وی مثبت هستید چه احساسی به شما دست داد؟ -

به شدت شوكه شدم و در ابتدا چند وقت باورم نمی شد.-

بعد از اینكه از شوك خارج شدی چه افكاری به ذهنتان خطور كرد؟-

نا امید شده بودم . تصمیم گرفته بودم كه مصرف مواد را ادامه دهم ولی چون به مركز مشاوره مراجعه كرده بودم مشاوران آن مركز مرا-

متقاعد كردند كه ادامه مصرف مواد نه تنها كمكی به من نمی كند بلكه باعث فعال شدن ویروس در بدنم میشود.آنها به من آموختند كه با

اچ آی وی هم می توان زندگی كرد و من هم متقاعد شدم كه اولاً اعتیادم را ترک کنم و دوما با اچ آی وی زندگی جدیدی را آغاز کنم.

- خانواده پس از اینكه متوجه شدند چه عكس العملی داشتند؟

- آنها پس از اینكه متوجه شدند مثل من شوكه و ناراحت شدند.

-چگونه خانواده از این موضوع مطلع شدند و چقدر طول كشید تا با این مطلب كنار بیایند؟

-مادرم اولین كسی بود كه مطلع شد . مدت زیادی طول نكشید كه خانواده با مشكل من كناربیایند ولی پدرم تا ماه

بعد در این مورد با من صحبتی نكرد ، بعد از گذشت این زمان از من در مورد نحوه آلوده شدنم سئوالاتی پرسید.

- اولین كسی كه در خانواده مطلع شد چه كسی بود و چه برخوردی داشت؟

- مادرم بود . او زمانی كه من برای گرفتن جواب آزمایش به مركز مشاوره مراجعه كرده بودم همراهم بود و اولین فردی از خانواده ام بود که

از این موضوع مطلع شد.

-آیا تغییری در رفتار آنان با تو ایجاد شد؟

- خیر ، تغییری در رفتار ایشان با من ایجاد نشد و خیلی زود با واقعیت كنار آمدند.

- شما قبل از اینكه به اچ آی وی مبتلا بشوی چه كاری انجام میدادی و برنامه زندگیت چگونه بود؟

- من قبل ازدر گیر شدن با این بیماری دانشجو بودم و در رشته كارشناسی عمران دانشگاه آزاد تحصیل میكردم وقصد داشتم جهت ادامه تحصیلات تكمیلی

به خارج از كشور بروم. فكر میكردم پس از پایان تحصیلم میتوانم فرد مفیدی برای جامعه خود باشم . ولی زمانی كه متوجه شدم كه به این بیماری مبتلا شده ام

كاملا از هدف خود فاصله گرفتم.مجبور شدم(در ایران) بمانم وحتی نتوانستم درسم را تمام كنم و دانشگاه را رها كردم.

- بعد از مبتلا شدن چه تغییراتی در برنامه زندگی شما ایجاد شد؟

-خوب البته طبیعی است كه من با ابتلا به این بیماری با شرایط جدیدی روبه رو شدم و نمی توانم به هیچ یك از اهداف قبلی خود فكر كنم. حالا

بیشتر به این فكر میكنم كه چگونه با مشكلی كه برایم پیش آمده كنار بیایم . هنوز بعد از گذشت یكسال ازاین موضوع هیچ تصمیمی برای آیند خودم ندارم.

- اگر میشد زمان را به عقب برگرداندچه كارهایی را انجام میدادی؟

- اگر میشد زمان را به عقب برگراند، با یك دید بهتری به زندگی نگاه میكردم . هیچ یك از كارهایی را كه نهایتا منجر به آلوده شدنم به این بیماری شد را

انجام نمی دادم مخصوصا رفتارهای پرخطری كه داشتم و بدون اینكه حتی فكرش را هم بكنم كه روزی ممكن است با انجام چنین رفتارهایی به این

بیماری مبتلا بشوم. ازهمه مهمتر اعتیاد كه ریشه همه مشكلاتم در زندگیم بود. مطمئنا هیچگاه سراغ اعتیاد نمی رفتم.

- چه توصیه ای برای دوستان خود داری ؟

- مواظب رفتارها و اعمال خود باشند نگذارند که هیچگاه اعتیاد زندگی آنها را خراب کند. از همه مهمتر مواظب باشند که اچ آی وی/ ایدز همیشه در

کمین است واگرمراقب نباشند مثل من درگیر خواهند شد.

Friday, June 19, 2009

از وبلاگ آلوچه خانوم برای این روزها

ما گفتیم اهل جنگ نیستیم. اما اهل کوتاه آمدن هم نیستیم… نوشته ای از وبلاگ آلوچه خانوم



دو روز است جانم در آمده برای جایی گذاشتن این نوشته. نمی دانم اینجا بالا بیاید یا نه. دسترسی به هیچ چیز نداریم. لطفا اگر قابل خوانده شدن است به هر طریق منتشرش کنید

ما شرق نشین ها، که در کشتی غول پیکر و بی ضربان و تند پیمای دنیای امروز، هنوز نشسته بر یک تخته پاره ایم اسیر موج و گردابی چنین هائل. ما که هیچ نداریم غیر از هیجان و تحقیر و گیجی. ما که قرار است قرن ها عقب ماندگی از دنیا را در سالی و دهه ای و ماهی جبران کنیم و تاوان دادنش هم انگار ناگزیر است.

داشتیم زندگیمان را می کردیم. بد و تلخ و سنگین و ناروا. اما زندگی مان را می کردیم. تا رسیدیم به گردنه یک انتخاب دیگر، می خوانی انتصاب دیگر هم بخوان. موج شدیم و شور شدیم و خروشیدیم که می خواهیم بتوانیم. می توانیم بخواهیم. به هم ریختیم. جمع شدیم. تفریق شدیم. تکثیر شدیم. شور و هیجان شدیم. به خیابان ریختیم بی جنگ و خشونت. با شادی و رنگ. تحقیرمان کردند رفقای شکل خودمان. انکارمان کردند متعصبان قدرت در خشاب. پوزخند کردند راهمان و امیدمان را.

اما ما خواستیم خواسته مان را از تنها راه مدنی موجود بیان کنیم. با هم. انگار این بار این قدر رشد کرده بودیم و آن قدر سبز شده بودیم که تاریخی ترین هم زبانی آفریده شد. و به بدوی ترین و خشن ترین شکل انکار و تحقیر شدیم. و امروز گیج و مبهوت مانده ایم که چه شد؟ چرا؟ مانده ایم که این چه بازی خوردنی بود؟ این چه کاری بود کردیم؟ و باز هم رسانه دیکتاتور انکارمان می کند و فحاشی می کند. رفقای تحریم گر هم همین کار را می کنند. مثل قبل. فقط همین عوض نشده.

می خواهم از این بهت بیرون بیایم . از این یاس. می خواهم سعی کنم نگاه کنم بدون هیجان و بدون تعصب. و فکر کنم. امروز این را که می نویسم خطرش بازداشت است به شیوه آدم ربایی. شعار که می دهم خطرش گلوله است از دو متری. سبز که می پوشم خطرش باتوم و چاقو است بدون هشدار. پس اگر این ها را که می گویم نقد می کنی و می خندی، لااقل تکیه نده به صندلیت. لااقل لیوانت را زمین بگذار و صاف بنشین. به احترام خونها و جانهایی که کنارمان ریخته و رفته.

وقتی گفتیم ما تغییر می خواهیم نه انقلاب، گفتند این نظام تغییر پذیر نیست. با انتخاب اصلاح نمی شود. امروز می گویند دیدید؟ آن روز می گفتیم غیر از این می ماند به خیابان رفتن و گلوله خوردن. امروز آن رفقا را نمی بینیم کنارمان. می شنوم که هم صداها می گویند خطا کردیم و بازی خوردیم که رای دادیم و شرکت کردیم. چرا رفقا؟ در بهت روز اول و دوم می فهمیدم این جمله را. اما حالا؟ باور دارید که اشتباه کردیم؟ فکر کنید.

اگر همه ما نمی رفتیم پای آن صندوق، امروز چه خبر بود؟ کسی می گفت حکومت کودتا؟ کسی می گفت حق مردم؟ کسی می گفت ایران شبیه رییس جمهورش نیست؟ کسی باور می کرد می شود روبروی زور ایستاد، هر چه قدر هم زیاد باشد؟ ما اولین هم صدایی را روز جمعه تجربه کردیم. و این یک هم صدایی ساده و اتفاقی نبود. و امروز ما کوتاه نیامده ایم. آن طرف قضیه هم. اگر می خواهید از این بهت در بیایید شاید این چند جمله کمک کند.

برای درست جنگیدن باید جنگ را و ماهیتش را و طرفینش را بشناسیم. می گویند موسوی سال 67 چه می کرد؟ کروبی چه می کرد؟ رضایی چه می کرد؟ چه فایده ای دارد در قالب این حکومت تغییر کردن؟ چطور می توانی الله اکبر بگویی؟ چطور خرافات سبز را می چسبانی به خودت؟ مثل 57 گولتان می زنند.

این بدیهی است که جنگی دراز هست بین دین و مخالفت با دین. این که من کدام طرفم را اجازه بدهید به خودم مربوط باشد. اگر جنگ شما امروز این است، پس تکلیفتان معلوم است. بهت چرا؟ اگر طرف دینید چاقو بردارید و بزنید. اگر آن طرفید هم سنگر بگیرید پشت پنجره و بی صدا بخندید به تار و مار شدن ما. اما جنگ من این نیست. جنگ ما این نیست.

ما می جنگیم روبروی دروغ. روبروی ابتذال. روبروی قانون شکنی. روبروی تعصب کور. دختر جوان محجبه کنار دست من. مرد کراوات زده روبرو. زن خانه دار پشت سر. پیرمرد مومنی که هم صحبتم شده میان جمعیت و اشک می ریزد و ذکر می گوید و نفرین می کند ظالم را. او الان بهترین هم صف من است. من این قدر از سیاست می فهمم که وقتی پشت پیشرویی می ایستم تا آخر پشتش را خالی نکنم. موسوی هر چه بوده، هر چه هست یا کروبی یا حتی برادر محسن پاسدار، امروز بیشتر کنار منند تا تو ، رفیق تحریمی بی خاصیت. تو برخلاف همه ادعاهای بزرگت کوچکتر از آنی که حتی کنار دست بچه های کوچک سر کوچه جرات حس کردن این همدلی را از نزدیک داشته باشی. و تو چقدر شبیه آن تفنگ به دست قایم شده پشت پنجره فحش می دهی. و چقدر شبیه دوربین خاموش رسانه قدرت. شما چقدر شبیه همید. جنگ ما جنگ دین و بی دینی نیست. جنگ منطق و بی منطقی است. جنگ ما است در این جمعیت با هر که این جمعیت پشتش را لرزانده و کف به دهانش آورده.

ما صدها هزار نفر از کنار بزرگترین مرکز بسیج خیابان آزادی آن روز گذشتیم. فضای بازش پر از لباس شخصی و گارد و پلیس بود. ما زنجیر سبز درست کردیم روبروی این ستاد. نگذاشتیم کسی نزدیک شود، توهین کند، تحریک کند. شعار همدلی دادیم. وقتی رفتیم پلیس و بسیجی را به آغوش کشیدیم و گفتیم که جنگ نداریم. آنها هم گفتند. آقای پلیس حواسش نبود. چشم می گرداند و می گفت پسر خودم هم انگار این جا است. می دانم آن که غروب آتش کشید به مردم او نبود که در آغوش من بود و آن که آتش زد ساختمان را ما نبودیم. این شمایید که می خواهید مملکت را به آتش بکشید. شمای این طرف و شمای آن طرف.

ما گفتیم اهل جنگ نیستیم. اما الان به توی متعصب این طرف و توی متعصب آن طرف می گویم اهل کوتاه آمدن هم نیستیم. اهل ناامید شدن هم نیستیم. مطالباتمان معلوم است و به هیچ قدرتی هم باج نمی دهیم و با هیچ کس هم پدرکشتگی نداریم. نیامده ایم برای کوبیدن دین یا بی دینی. ما می رویم برای گرفتن حق مان. برای پیگیری ناحقی ها. برای خون هایی که ریختند و توهین هایشان. من متعقدم این جغرافیا خوب یا بد، چند دهه را در چند روز پشت سر گذاشت و بزرگ و بالغ شد. فقط تویی که جا ماندی دوربین قدرت. و تو تحریم گر تحقیرگر ملت. و تو چاقو به دست کور برادر کش. و تو که فکر و ذکرت محو کردن الله اکبر است. محسن رضایی و مهدی کروبی و میرحسین امروز با همه سوابقشان از تو به من نزدیک ترند. باور کنیم که صف دوست و دشمن ما روشن شده و تغییر کرده. اگر آن تفنگ روبرو دهان باز کند، این پیرمرد مومن و من گلوله می خوریم نه تو. و دنیا را من خبر کرده ام، نه تو. پیرمرد مومن کنار من مرا تفتیش نمی کند و من هم او را. تو برو خود را باش مفتش!

و شما رفقای هم صدای ناامید. آزادی هزینه دارد. خون می خواهد. ما که نخواستیم خون کنیم. پس ناامید نشویم. پشیمان نشویم از کاری که کردیم. اگر میرحسین بی دردسر آمده بود امروز صدایمان را دنیا می شنید؟ امروز این همه با هم بودیم؟ ناامید نباشید. نترسید. به هیچ وجه اسیر خشونت نشوید. کینه را سر مخالف نریزید. آرام باشید. از درگیری و آشوب فاصله بگیرید و به کسی که پشتش ایستاده اید اعتماد کنید. او اولین کسی است که میدان را خالی نکرده. بگذارید این هم صدایی به جایی برسد. ما تا همین جا هم برنده ایم. مواظب خودتان و سلامتتان باشید. ما آرامش را پس می گیریم. مثل حق مان. مثل پرچممان. شاید بخندید. اما هنوز می گویم. اندکی صبر... سحر نزدیک است. من شش سال پژوهشگری کرده ام. می دانم کم است. اما باور کنید کافی است. ما حتی اگر سرکوبمان کنند زنجیری را شکسته ایم و آغوشی را یافته ایم.

گفته بودم راضیم که جای انگشتم بر گلوی ابتذال بنشید و خسته اش کنم. چرا ناراضی باشم حالا که جای انگشتم بر پیشانیش رسوای عالمش کرده و نفسش را بریده ام. مرا می توان سرکوب کرد، اما کاری که کرده ام را نه. می ماند تا ابد. تا ایران هست. ما ممکن است بشکنیم، اما ممکن نیست سر خم کنیم یا خشونت کنیم. ما ایرانیم. پیگیر و نجیب و سبز و زخمی.

فرجام

Wednesday, June 3, 2009

آب درمانی

فلسفه طب آب درمانی

این روش یک خانه تکانی قطعی برای بدن است و موجب نظافت کامل تمام دستگاهها و تمام سلولهای بدن می گردد و عوامل بیماری را بکلی بیرون می ریزد و بر دو اصل

استوار است :

اصل یکم – در اثر خوردن غذاهای گوناگون مقداری غذا از دستگاه هاضمه می گذرد و صرف سلولهای بدن نمی شود بلکه در زیر پوست بدن و اطراف قلب و سایر مراکزحساس تن بعنوان ذخیره باقی می ماندو همینها هستند که پس از مدتی تولید عفونتهای گوناگون کرده و سبب بروز بیماریهای مختلف می شوند و هر اندازه درجه عفونت و میزان مواد اضافی بیشتر باشد بیماری شدیدتر خواهد بود و این بیماریها نامهای تازه ای به خود خواهند گرفت ولی اصل و ریشه همه این بیماریها یکی است و آن رشد و نمو میکروبها و ویروسها است زیرا زندگی آنها تنها در محیطی ممکن است که دارای سموم و مواد غذایی زائد بوده باشد.

اصل دوم – برای معالجه بیماریها و از بین بردن میکروبها باید قبل از هر چیز این سموم انباشته شده را بیرون ریخت و این در صورتی ممکن است که برای مدتی بین ١٠ الی ٤٠ روز غذا به بدن نرسانیم و تنها آب بیاشامیم. در این صورت بدن خود به خود مواد غذایی و عفونی و زباله های انباشته شده را از ذخیره گاهها بیرون آورده و مصرف می کند تا هنگامی که آن سموم تمام گردد و آن وقت ریشه بیماری کنده می شود.

مزیتهای طب آب درمانی :

در طب آب درمانی بیماری بطورکاملا طبیعی و با استفاده از آب خالص درمان می شود ولی در سایر روشها از داروهای سمی و شیمیایی استفاده می شود که اثرات منفی و ضررهایی بر روی سلولها و بافتهای حساس بدن می گذارند و بدن در برابر آن داروهای سمی واکنش نشان می دهد و بیماریهای دیگر را باعث

می شوند.

در طب آب درمانی تعداد زیادی از بیماریها یکجا باهم درمان می شوند چون تمام اجزا و دستگاههای بدن از عوامل بیماریزا پاکسازی می شوند در حالیکه طب مدرن و داروهای شیمیایی هرکدام به درمان یک بیماری اختصاص می یابند.

در طب آب درمانی بیماریها به طور ریشه ای درمان می شوند.

در طب آب درمانی بیماریها در "یک نوبت" و در مدت زمان بین ١٠ الی ٤٠ روز درمان می شوند ولی در سایر روشها درمان مدتهای طولانی و گاهی سالها طول می کشد.

امتیاز بسیار مهم طب آب درمانی علاوه بر سایر مزایا بازسازی جسم فرسوده و خسته است زیرا در این طب به تمام سلولهای پیر و فرسوده حمله می شود و آنها

را از جسم خارج می نماید و انسان تولدی دوباره می یابد و با خروج سلولهای مریض و کهنه و همچنین شستشوی سلولهای سالم بافتها و عصب ها و سایر اجزا

و دستگاههای بدن انسان به سوی سلامتی و نشاط و شادابی باز می گردد.

روش اجرا:

آب درمانی مجموعه کارهایی است که در آن از آب برای بهبود وضع جسمی یا روانی تقویت سلامتی یا زیبایی یا درمان دردها و بیماریها استفاده می کنند و این به دو طریق درونی و بیرونی صورت می گیرد. طریق درونی ساده است: نوشیدن روزانه آب خالص آب معدنی یا آب دریا به مقداری که پزشک تجویز می کند.

طریق بیرونی شامل انواع حمام گیری ها و آب پاشی ها به بدن است.

آبپاشی با فشار:

این نوعی درمان است که با کوبش شدید آب صورت می گیرد. این روش نیروبخش و فرح بخش است ولی تحمل آن سخت است و بنا براین کاربرد خیلی گسترده

ندارد و سالمندان نمی توانند آن را تحمل کنند.

حمام دو جفتی:

در این روش دو وان کوچک را کنار هم می گذارند. در یک وان آب سرد و در دیگری آب داغ قرار دارد. درمانگیر در وان آب داغ به نوعی می نشیند که پاهایش

تا اندکی بالای زانوها در وان آب سرد فرو رفته اند. یکی از نتایج این روش بهبود گردش خون در پاها و تسکین ناراحتی های پاهاست. یکی دیگر از نتایج آن

بهبود وضع کسانی است که مشکل لگن خاصره یا مشکلات مهره های پایین ستون فقرات دارند.

علاوه بر روشهای بالا٬آب درمانی به شکل حمام نمک اپسوم ٬ آبپاشی سوزنی٬ حمام حباب هوا و ماساژ زیر آبی نیز انجام می گیرد که همه اینها به تقویت عمومی بدن و نظام دفاعی آن٬ تسکین دردهای استخوانی و مفصلی٬ بهبود گردش خون٬ درمان بیماریهای پوستی٬ رفع خستگی مزمن و مبارزه با افسردگی کمک می کند.

Monday, June 1, 2009

شکستگیها



شکستگیها

به طور کلی عللی که منجر به شکستگیها می شوند عبارتند از: ضربه ٬ انقباض ناگهانی عضلات و حرکات شدید و سریع و بیماریهای مختلف.

شکستگیها ممکن است به صورت بسته یا باز باشند. در شکسگیهای بسته٬ قطعات استخوان شکسته٬ زیر پوست قرار دارد و زخم یا خونریزی ایجاد نشده است٬ در حالیکه در شکستگیهای باز٬ سراستخوان شکسته٬ پوست و عضلات را سوراخ کرده٬ بیرون می آید و احتمال خونریزی و عفونت نیز وجود دارد.

"درد" و "محدودیت حرکت" معمولا شایعترین علامت در شکستگیها هستند. همچنین تورم همراه با کبودی ٬ تغییر شکل عضو آسیب دیده٬ تغییر رنگ یا تغییر دمای پوست و شوک نیز می توانند به تشخیص شکستگیها کمک کنند.

در برخورد با چنین مصدومیتهایی ابتدا بیاید علائم حیاتی بیمار بررسی و مجاری تنفسی و ضربان قلب وی کنترل شود. اگر مصدوم بیهوش نیست در مورد نحوه آسیب دیدگی از وی سوال کنید. پاسخ او به شما کمک می کند تا محل و شدت ضایعه را تخمین بزنید. در صورتیکه شکستگی باز و همراه خونریزی باشد پانسمان ساده انجام دهید و از برگرداندن استخوان بیرون زده اجتناب کنید. همچنین تلاش کنید از کمترین امکانات بهترین استفاده را جهت ثابت کردن عضو آسیب دیده ببرید و در اولین فرصت بیمار را به مراکز درمانی منتقل کنید.

توجه کنید در مواجهه با بیمار بیهوش همیشه باید فرض را بر این بگذارید که یک ضایعه گردنی یا کمری مثل شکستگی ستون فقرات وجود دارد. این شکسگیها از مهمترین و حساسترین موارد هستند که در صورت عدم دقت لازم ٬ حداقل آسیب وارده٬ فلجی می باشد.