Sunday, November 22, 2009

جنگ

بدموقعی آمدیم آمریکا...نه برای اوضاع بد اقتصادی...هرچی باشد اوضاعش از ایران بدتر نیست. تورمی که در ایران هست اینجا نیست شانس بیاوری شغلت را داشته باشی هنوز هم می توانی زندگی خوبی داشته باشی.
شاید باید می گفتم بد موقعی به دنیا آمدیم و بد جایی.بچگی من همه اش عملیات جبهه و جنگ بود و خودم را به بچگی هم می زدم بالاخره بمباران تهران من را به خود آورد و شهید شدن پسرعمویم در جبهه و لمس اشکها و غصه های خانواده های شد درد جدانشدنی من. از آن روز به بعد به تابلوی نام کوچه ها و خیابانها نگاه نمی کردم. دیگر بهشت زهرا نرفتم حتی وقتی آقاجون مرد. حتی وقتی عمو مرد. نمی توانستم از قسمت شهدا رد بشوم. نمی توانستم رد هم نشوم. میلیونها آدم بیگناه. وقتی بابا تصادف کرده بود و توی بیمارستان ارتش بستری شده بود دلم می خواست بمیرم و سربازهای بی دست و پا و زخمی را نبینم. وقتی اسرا آزاد شدند هم خوشحال بودم هم ناراحت و همینطور باقی ماندم تا امروز.
سه سالی هست که شغل من با سربازهای آمریکایی است. وقتی می بینمشان دلم برای تک تکشان می لرزد. وقتی موقع اعزامشان می شود می خواهم یک جایی گم و گور بشوم. با هیچ کدامشان خداحافظی نکنم. وقتی عراق و افغانستان هستند می دانم که نمی توانند هرروز ایمیل بزنند من می مانم و دلشوره. آدم وقتی دستش به هیچ جایی نمی رسد یاد خدا و پیغمبر می افتد. حتی اگر هر علم و دانشی هم وجود یا اثرشان را انکار کند چون چیز مجهولی هستند دلت می خواهد که باشند و تو بتوانی دلت را به آنها خوش کنی. دست به دامن عیسی و موسی و محمد و بودا می شوم که سالم برگردند. بعد به خودم می گویم خر خدا پس بقیه چی؟ آنوقت است که موهایم شروع می کند به ریختن. دسته دسته. دیشب توی تلویزیون اسکات را می دیدم. سه سالی هست که در جریان سقوط یک هلی کوپتر ضربه ی مغزی شده است. هوش و حواس ندارد. همسر جوانش دوروبرش است . دیدن او مرا یاد بیمارستان ارتش و سربازهای بی دست و پا و خانواده هایشان می اندازد. رفتن سرکار برایم عذاب شده. باید یک راه دیگری پیدا کنم که از جلوی قبرستان آرلینگتون که مخصوص سربازهای آمریکایی است رد نشوم..بدیش اینجاست که می دانم این داستان تمام شدنی نیست...از جنگ متنفرم

Monday, September 28, 2009

هاله ی نور

بی کفایتی حکومت احمدی نژاد در اداره کشور، بی برنامگی آن ، رشد بیکاری و گرانی روز افزون ٬ زندگی مردم را به مراتب تباه تر از پیش کرده است . احمدی نژاد استقرار حکومت جهانی اسلام ،مبارزه با غرب و اسرائیل ٬ برای ایجاد جهانی بدون آنها را مکررا از اهداف خود اعلام کرده و به بنیاد گرایان اسلامی در لبنان و فلسطین با اسلحه و پول کمک می کند . او با نفی مکرر هولوکاست و لزوم پاک شدن اسرائیل از صفحه جغرافیا ، که در تضاد با سیاست های امروز مردم فلسطین برای رسیدن به یک صلح پایدار و عادلانه است ، به رفتاری دست زده که به سختی می توان جز جنگ طلبی نامی بر آن نهاد . این حکومت با سیاست های غیر شفاف در زمینه غنی سازی اتمی ، بی اعتنائی به هشدار های سازمان ملل و رد هر گونه مصالحه با قدرت های جهانی و ادامه غنی سازی ، هیچ فرصتی را برای دشمن تراشی ، تشدید بدبینی و متحد نمودن دیگر کشورها علیه ایران بلا استفاده نگذاشته است . امروز ایران در انزوای فوق العاده خطرناکی قرار گرفته و وِیژگی اوضاع ٬ بی توجهی حاکمیت به عواقب تحریم اقتصادی و کوچک انگاشتن سبک مغزانه خطر جنگ ، نتیجه ای جز اشغال و تجزیه کشورنخواهدبود . احمدی نژاد که در گذشته توافق قدرت های جهانی در زمینه تحریم ایران را غیر محتمل جلوه می داد ، حال که این توافق عملی شده و نادرستی سایر پیش بینی های قبلی او در زمینه های دیگر نیز آشکار گردیده است ، بار دیگر کوشش دارد تحریم اقتصادی را بی اثر و خطر جنگ را ناچیز جلوه دهد و ادعا می کند که جنگ "شوخی است".

احمدی نژاد در نیویورک ٬ به نظر خود واقعا هاله نور را دور سر خود دیده بود . "حکومت جهانی اسلام" و "لزوم ظهور هرچه زودتر امام زمان" پایه های فکری و باوری احمدی نژادها را تشکیل می دهد . این طرز فکر معتقد به جلو افتادن روزی است که دنیا در اثر یک فاجعه یا انفجار نابود شود و دنیای دیگر و بهتری جای آن را بگیرد . معتقد است که هرچه این فاجعه بزرگ تر و کشتار انسان ها که البته اکثرا گناهکارند ، وسیع تر باشد نتیجه بهتر و دنیائی که پس از آن بوجود خواهد آمد پر عدل و دادتر خواهد بود . اما تشدید بحران به جای رفع آن و دامن زدن به خطر جنگ عوض آرام کردن اوضاع ٬ نه تنها با وضع فکری روانی گروه احمدی نژاد ٬ بلکه با اهداف سیاسی آن نیز خوانائی کامل دارد . شرایط برای حکومت او سخت شده است ٬ زیرا

نا رضایتی های مردم در اثر فقر، بیکاری و گرانی روز افزون است ، رقبا در صدد اتحادند ودر انتخابات موفقیت هائی به دست آورده اند ، چه بسا بخواهند او را به علت بی کفایتی برکنار کنند ، گروه او در اثر پشت کردن همراهان سابق به آن کوچکتر شده و بالاخره شایعه بیماری کشنده حامی اصلی او٬علی خامنه ای شدت گرفته است . در این شرائط حفظ حکومت به عنوان وسیله موثری برای پیشبرد هدف به نظر او مقدس و نابود کردن همه دشمنان دین از اهمیت کامل برخوردار است . تشدید بحران ها و دامن زدن به خطر جنگ در دست فردی است که هاله نور را دور سر خود می بیند و معتقد است منتخب خداوند است تا ظهور امام زمان را تسریع کند . برای افرادی مانند او نه یاد آوری سرنوشت دیکتاتورهائی مانند صدام حسین اثر بخش است و نه استدلالات منطقی برای اثبات خطراتی که موجودیت نظام جمهوری اسلامی را که حکومت او نوزاد آن است تهدید می کنند . از سرنوشت ایران و عراق و افغانستان می آموزیم که در دنیای کنونی خطری که از دیکتاتوری ها بر می خیزد تنها سلب یا محدود شدن آزادی نیست بلکه میتواند به ویرانی کامل، جنگ داخلی و تجزیه کشوربیانجامد . مطمئنا یک مانع مهم برای مقابله با سیاست های احمدی نژاد ، دست کم گرفتن خسارات ناشی از تحریم اقتصادی سازمان ملل و خطر جنگ توسط بعضی از ایرانیان است که البته تبلیغات حکومت هم در این زمینه بی تاثیر نبوده است . در مورد خطر جنگ وضع مردم ایران شبیه وضع آن فرد محکوم به مرگ است که ٬ به او قول داده اند قبل از اعدام او را فراری داده ٬ بدین ترتیب از مرگ نجات خواهند داد . او زمانی متوجه می شود قول فرار و نجات دروغ بوده است که ٬ حلقه دار بر گردنش افتاده است.


از همایون مهمنش

Tuesday, September 22, 2009

نسل جوان ٬ عدم رهبریت و اپوزیسیون


راستی چرا دیگر هشدار به مردم ایران بی فایده است ؟ آیا مردم دیگر نه به اپوزیسیونش اعتماد دارد و نه به جماعت سیاسیونش ؟ چون احساس می کند هدف منفعت است نه خدمت ؟ انگارمردم رهبریت جنبش ندارند ! انگار کسی نمی داند مردم ایران رهبریت ندارد ! چون در بین این همه پرچم و حزب و دسته ٬ کسی کسی را قبول ندارد! همه اظهار نظر می کنند و ادعا . اما کسی باور٬ تحمل ٬ صبوری و مدارا نیاموخته است ! از حرکت خمینی لااقل هنوزکسی درس نیاموخته است ! انگارازآنها فقط انحصار ٬ تسلط ٬ ادعا و هوچی گری را آموخته اند ! هنوز دردرس اول تمرین آزادی و دمکراسی مانده اند٬ هنوز در تعریف رسالت روشنفکری و هدف سیاسی مشکل دارند ! راستی چرا حمایت و سخنان هیچ کدام در مردم امروز ایران تاثیر و نفوذ ندارد ؟ چون هنوز خودشان درس وحدت و اتحاد نیاموخته اند ؟ پس مردم امروز ایران و نسل جوان را وانهند تا به زندگانی اش بپردازد ؟ مردمی زود باور و محجوب ٬ که گاه به یک مجلس بزم نیز دل خوش است ! چون شادی و آرامش را از او دریغ کرده اند ! مردمی که ٬ به خارج رفتگان چشم امید دوخته اند . پس در این ۲٩ سال چه آموخته اند ؟ این همه راه پیمایی و اعلامیه و اطلاعیه و هشدار چه شد ؟ مردم و نسل جوان امروز ایران به شهامت و صداقت که بنازد ؟

مادرم می گوید:" بابا جان !..حالا که درست تمام شده زن بگیر!..دختر اعظم خانوم خوبه!.. پراید هم داره!....از بانک پارسیان هم تقاضای وام کن , یه آلونکی هم داشته باشی!...بگذار منم به مردم بگم , پسرم استاد دانشگاه شده...خانه و مبایل داره!."

پدرم می گوید :" بابا...گول این جماعت را نخور...نشستن آمریکا ویسکی شان را می خورند ٬ می گن مردم بلند شید ! خوب اگه راست می گن خودشون پاشن بیان ! نمی دانند مردم گرفتار زندگی اند . واسه یه لقمه نون باید جلوی دولت و ملت خم و راست بشن ! این آخوند ها رحم و شفقت ندارند ٬ به خدا همه را گلوله باران می کنند ! کدام اپوزیسیون ؟"

امروزدر ایران مردم هاج و واج مانده اند که آینده آنان چه خواهد شد ! فعالان به اصطلاح سیاسی داخل کشورهم که ٬ هم وغم شان رئیس جمهور آینده شده است ! دیگر مردم ٬ به کسی باور ندارد ! فلان جبهه و فلان حزب دولتی فعالند ٬ ولی مردم دیگر به امثال آقایان بهزاد نبوی , مجاهدین اسلامی , دفتر تحکیم وحدت , محمدرضا خاتمی , جبهه مشارکت , جلائی پور , یزدی , تاج زاده , حجاریان , عسگر اولادی و ... باور ندارد . دم از آزادی زدنشان , برای میزو مقام گرفتن است ٬ اما بی خبرند از آنکه در برابر نسل جوان مسئولند و پاسخ گوی گذشته شان ! هرچند ٬ تمام تریبون ها در اختیار آنان است و شب و روز در این محراب و آن منبر٬ افاضه کلام می فرمایند ! در گوشه و کنار دنیا هم صدها روشنفکر و آزادیخواه و فعال ادبی و سیاسی در داخل و خارج از کشور از کانون نویسندگان ایران ٬ از سیمین بهبهانی تا درویشیان ٬ از عباس معروفی تا بهمن فرزانه ٬ یا روزنامه نگاران از پرهام تا بهنود ٬ از گنجی تا معین و نوری زاده ٬ چه مستقل و چه وابسته ٬ از ابوالحسن بنی صدر تا دیگر احزاب سیاسی ٬ هر کدام به شیوه ای فعالند . اما فعالیتی فردی ٬ بدون داشتن مدارا , گفتمان , روحیه کار جمعی , اتحاد, صبوری ...هرچند هنوزهم در بین خود این افراد ٬ سانسور و حس منفعت طلبی به گونه ای فعال است ! پس اول اپوزیسیون ما , درد خود را دوا کند و بعد به مردم و نسل جوان مژده آزادی دهد و رهایی ! پس از ۲٩ سال , هنوز می گوئیم " چه بکنیم ؟ !


نویسنده: عرفان قانعی فرد

شورای هماهنگی


طیف های وسیعی از فعالان و سازمان های سیاسی ایران در نظر دارند در پاریس جلسه ای برای ایجاد یک «شورای هماهنگی» جدید برگزار کنند که ممکن است چهره فردای ایران را رقم زند . آنان جنبش خود را «همبستگی ایران» نامیده اند . درست مانند جنبش همبستگی در لهستان در هنگام اشغال شوروی سابق ، امیدوارند حمایت وسیع مردمی و بین المللی از مبارزه اتحادیه های کارگری ، گروه های زنان ، سازمان های دانشجویی ، و اقلیت های قومی ایران را جلب کنند . حسین باقرزاده از لندن به نیوزمکس گفت : «همبستگی ایران قصد دارد فعالان و سازمان ها را از سراسر طیف سیاسی گرد هم آورد تا پلی میان گروه های فعال در خارج از ایران و کسانی که در ایران فعالیت می کنند بزند» . حدود دو سال کار سیاسی سخت و اغلب ناامید کننده لازم بود تا سازمان دهندگان کنفرانس به این نقطه برسند . دردو جلسه پیشین در برلین و لندن اینان پس از مشاجرات فراوان و کار دشوار توانستند به پلاتفرمی مشترک دست یابند که برای گروه های اپوزیسیون ایران ، از سلطنت طلبان گرفته تا مارکسیستها و اعضای سابق رژیم اسلامی قابل قبول باشد . اومی گوید : برخی از گروه ها نمی توانند واقعیت های سیاسی جدید را بپذیرند که گذشتن از خط و خطوط حزبی و همکاری با دیگران را ایجاب می کند و گفته اند که دراین جلسه شرکت نخواهند کرد . اما در را کماکان برای آنان باز نگاه می داریم . دولت امریکا همکاری خود را با گروه های تبعیدی ایرانی در سال ١٩٩۵، پس از بیش از یک دهه سلطه نزاع های سیاسی اغلب خصمانه میان آنان ، قطع کرده بود .

همبستگی ایران ، نخستین باری نیست که گروه های اپوزیسیون ایرانی را ورای علایق و باورهای حزبی و گروهی شان گرد هم آورده است. اما تلاش های پیش از این برای ایجاد ائتلافی وسیع، که در سال ١٩٩٧ صورت گرفت ، همگی به دلیل تلاش یک حزب برای سلطه بر دیگران به شکست انجامید . تلاش های دیگر هم هرگز به حد نصاب لازم نرسید . یکی ازسازمان دهندگان گفت : به هرکس که می خواهد بیاید می گوییم ، « گرایش سیاسی خود را دم در بگذارید » ٬ هویت سیاسی و فلسفه سیاسی خود را نگاه دارید ، اما با هم باشید زیرا ما از جنبش های اجتماعی وصنفی داخل ایران حمایت می کنیم . سازمان دهندگان این کنفرانس در هلند، بریتانیا، فرانسه، آلمان، و ایالات متحده که درباره پیشینه این اقدام می گویند ٬ انتظار دارند بیش از دویست نماینده به این کنفرانس که فقط با حضور مدعوین تشکیل می شود شرکت کنند .

از جمله شرکت کنندگان می توان به فعالان معروف به چپ اشاره کرد که با رژیم شاه مخالف بودند و سالها آماج هتاکی های گروه های سلطنت طلب بوده اند . در کنار آنان محافظه کاران سلطب طلب سابق خواهند نشست . بر سر میز کنفرانس ، محسن سازگارا ، از نزدیکان روح الله خمینی ، نیز حضور دارد که به تشکیل سپاه مخوف پاسداران انقلاب کمک کرد ، اما در اواخر دهه ١٩٨٠ به رژیم پشت کرد و به دلیل آنکه خواستار تغییراتی شده بود ، مکررا زندانی و شکنجه شد . چندین نماینده از اتحادیه های صنفی و گروه های زنان داخل ایران نیز به پاریس خواهند آمد اما هویت آنان به دلایل امنیتی فاش نمی شود . یکی از مقامات کاخ سفید که در تبیین سیاست ایالات متحد در قبال ایران نقش دارد گفت :" ما این کنفرانس را با علاقه دنبال خواهیم کرد . اگر اینان رهبران ایران فردا باشند ، واضح است که مایلیم با آنان آشنا شویم ."


Monday, August 31, 2009

حاجی واشنگتن کیست؟


درسال ۱۸۵۰ امیر کبیر به حاجی میرزا احمد خان٬ مصلحت گذار ایران در استانبول دستور داد با جورج مارشال وزیر مختار ایالات متحده در عثمانی درباره انعقاد قراردادی بین دو دولت وارد مذاکره شود. این مذاکرات در ۱۹ اکتبر ۱۸۵۱ (۱۲۶۷ هجری قمری) منجر یه انعقاد عهد نامه مودّت و کشتیرانی گردید. بر اساس این عهد نامه، روابط بازرگانی و کنسولی بین دو کشور و حق آزادی کشتیرانی دررودخانه‌های دو کشور برقرار شد. همچنین شرط دولت کاملة الوداد میان دو کشور به رسمیت شناخته شد. عهد نامه جدیدی در ۱۳ دسامبر ۱۸۵۶ (۱۲۷۳ هجری قمری) و پس از عزل امیر کبیر میان دو کشور منعقد شد که تنها ناظر یر امور کنسولی و بازرگانی بود ودر سال ١٨٧٠اجازه تأسیس اولین میسیونری مذهبی آمریکا نیز صادر گردید . در آن زمان انگلستان مانع گسترش روابط ایران و آمریکا بود .

در ژوئن ۱۸۸۳ (۱۳۰۰ هجری قمری) آمریکا اقدام به تأسیس سفارتخانه در ایران کرد و وزیر مختاری به نام ساموئل گرین بنجامین به تهران فرستاد . دولت ایران هم در اکتبر ۱۸۸۸ حاج حسینقلی خان صدرالسلطنه، فرزند میرزا آقاخان نوری را به عنوان سفیر به آمریکا فرستاد . وی به نام حاجی واشینگتن در تاریخ ایران ماندگار شده‌است .

تاریخ برقراری رابطه رسمی و موثر ایران و آمریکا به سال ۱۸۸۳ میلادی (۱۲۶۱ شمسی) بر می گردد . آمریکا که تا قبل از این تاریخ میسیونرهای مذهبی و گروه های آموزشی به ایران فرستاده بود و سعی کرده بود با ارائه خدمات پزشکی و درمانی چهره ای انسانی از خود به نمایش بگذارد، به فکر افتاد که از قافله امتیازگیری از ایران عقب نماند و یکی از اولین سفرای آمریکا به نام وینستون، امتیازساخت راه آهن تهران ـ بوشهر که محل کنسول گری آمریکا از سال ۱۸۸۴ بود، از ناصرالدین شاه گرفت. بعد از او، ادوارد اسپنسر پرات، موفق شد امتیاز تاسیسات سد سازی، استخراج معدن، ساخت راه البته علی رغم گرفتن چنین امتیازاتی به علت سیاست انزواطلبی امریکا که از دکترین مونروئه بر می خاست، و همچنین قدرت و نفوذ سلطه انگلستان و روسیه تزاری باعث شد تا امریکایی ها نتوانند نفوذ خاصی در ایران پیدا کنند . سپس درسال ۱۹۰۷، قرارداد تقسیم ایران به دو بخش شمالی و جنوبی بین روسیه تزاری و انگلستان خشم ملت ایران را برانگیخت و آمریکایی ها سعی کردند با تکیه بر کمک های بشردوستانه و کمک های ناچیزی در جریان مبارزات مشروطه، چهره مثبتی از خود را به نمایش بگذارند. البته نباید منکر روحیات ایده آلیستی برخی از آمریکایی هایی شد که در جریان نهضت مشروطه با ایرانی ها همکاری کردند.

پس از جنگ جهانی اول، که امریکا از نظر تجاری در آن نقش داشت، توجه شرکت های بزرگ امریکایی به ایران جلب شد. استاندارد اویل، کمپانی نفتی سینکلر، کمپانی نفت آمریکا و کمپانی استاندارد وکیوم در سال های مختلف تلاش کردند تا وارد بازار نفت ایران شوند، امری که در ابتدا به علت مخالفت انگلیسی ها و سپس به علت سیاست موازنه منفی پیشنهادی دکتر محمد مصدق، میسر نشد . در این سال ها، حمایت های امریکا از ایران در برابر شوروی در سازمان ملل، تشویق های جورج آلن برای بازپس گیری آذربایجان و در موافقتنامه نفت با شوروی، باعث شد تا ایرانیان، امریکا را نیروی سومی بپندارند که حاضر است از انها دربرابر همسایه شمالی و جنوبی حمایت کند . البته باید توجه داشت که اگر چه شاید امریکایی ها عمدا نمی خواستند به عنوان نیروی سوم مطرح شوند، ولی این سابقه باعث شد تا بعدها هر وقت خواستند در کشوری دخالت کنند، خود را به مردم به عنوان ناجی و نیروی سوم نشان بدهند ٬ نظیر کاری که در ویتنام کردند. بعد از جنگ جهانی دوم، ایرانیان کوشیدند تا با درگیر ساختن آمریکا در سیاست خارجی ایران، به دوران استیلا و فعالیت دلبخواهی انگلیسی و روسیه (شوروی) در ایران خاتمه دهند .

این مساله باعث شد تا فاجعه کودتای ۲۸ مرداد رقم بخورد. چرا که با روی کار آمدن آایزنهاور در آمریکا و چرچیل در انگلستان، انگلستان توانست با راضی کردن آمریکایی ها به اینکه ادامه حکومت مصدق باعث کمونیستی شدن ایران می شود، ایشان را با خود همراه کرده و بدینوسیله انتقام ملی شدن صنعت نفت را بگیرد .

Wednesday, August 26, 2009

کلاس فارسی در ایالات متحده


بازار آموزش زبان فارسی در دانشگاههای مختلف دنیا و به خصوص آمریکا این روزها بسیار گرم است. یک جستجوی ساده نشان می دهد که چه تعداد از دانشگاههای جهان مشغول به تدریس زبان فارسی هستند. عوامل مختلفی می تواند در شکل گیری این روند دخیل باشند اما مسایل سیاسی قطعاً بی اثر نیست. تب بحث درمورد بنیادگرایی فرقه های اسلامی٬ شیعه شناسی٬ تروریسم مذهبی و ... همه باعث می شود که بسیاری از محافل آکادمیک افراد را به مطالعات شرقی و ایرانی سوق دهند.

سالهاست که در ایران مخصوصاً در شهرهای بزرگی مثل تهران ٬مشهد و شیراز افراد زیادی در سنین مختلف و با اهداف متفاوت به فراگیری زبان انگلیسی مشغول هستند. آموزشگاههای زبان٬ عمدتاً از یک یا چند منبع معتبرو مدرسین مجرب و آزموده مخصوصاً فارغ التحصیلان دانشگاه در رشته آموزش زبان های خارجی برای آموزش استفاده می کنند و زبان آموزان نیز در پایان دوره٬ برحسب نیاز٬ جهت کسب یک مدرک معتبر برای گذراندن یکی از امتحانات استاندارد و بین المللی زبان انگلیسی در یکی از نمایندگیهای معتبر خارجی در ایران یا بخش فرهنگی سفارت های انگلیس و استرالیا اقدام می کنند. باوجود اینکه هیچ سازمان دولتی خاصی مسئولیت نظارت بر کیفیت آموزشی این آموزشگاه ها را بر عهده ندارد٬ اما به لحاظ وجود عرضه و تقاضای زیاد٬ این بازار رونق فراوانی دارد و عامل رقابت در اکثر موارد باعث می شود که مدیران آموزشگاهها مدام در جهت بهره گیری از منابع و متدهای جدید آموزشی و بالابردن سطح آموزش باشند. بدین صورت زبان آموزان چنانچه تلاش کنند و در فراگیری زبان انگلیسی مصمم باشند کم و کاستی ندارند و براحتی می توانند موفق باشند.

اما غیرایرانیهایی که می خواهند فارسی یاد بگیرند چطور؟ آیا آنها نیز می توانند بهترین مدرسه آموزش زبان را در بین پنجاه یا صد مدرسه دیگردر نزدیکی محل کار یا زندگیشان انتخاب کنند؟ آیا مدرسین آنها نیز همه تئوریها ومتدهای آموزش زبان خارجی را می دانند؟ آیا منابع مختلف و جدید آموزشی در اختیارشان هست؟ آیا برای ارزیابی آموخته هایشان امتحانات معتبر و استاندارد به زبان فارسی طراحی شده است؟

به نظر می رسد که مهمترين مشكل در آموزش فارسی٬ نبود يك يا چندين منبع خوب برای اين كار باشد. البته منابع زیادی توسط وزارت امورخارجه تهیه و چاپ شده است . حتی چندین غیر ایرانی نیز مطالعاتشان را در زمینه دستور زبان فارسی نوشته و چاپ کرده اند اما همه این کتابها یک مشکل اساسی دارند. همه ما می دانیم که آموزش زبان در واقع آموزش يك فرهنگ هم هست. وقتی شما انگليسی ياد می گيريد در خلال ياد گرفتن زبان ياد می گيريد كه روابط اجتماعی مردم در انگلستان٬ آمریکا و یا استرالیا چطور است ، جوان ها اوقات فراغتشان را چگونه می گذرانند، روابط مرد و زن چگونه است ٬غذاهای مردم این کشورها چیست و غیره. اصولاً جذابیت های فراگیری زبان هم همینهاست.

نا گفته نماند که همين نكته هميشه برای ياد گيری زبان خارجی در سيستم رسمی آموزش ايران مشكل ساز بوده است. مقامات آموزش و پرورش و دانشگاهی به دليل ملاحظات ايديولوژيك هيچ وقت مايل به تدریس فرهنگ غربی در لابلای متون زبان نبوده اند. لذا تا آنجا که امکان دارد بر حذف مواردی که مغایر با شئونات اخلاقی اسلامی و قوانین جمهوری اسلامی است٬ تلاش می کنند. مثلا تمام واژهایی چون "شراب" و"آبجو" و مفهوماتی چون "دوست پسر و دوست دختر و قرار ملاقاتشان" یا در مواردی سخت تر عکسهای بی حجاب و مواردی از این قبیل را سانسور می کنند.

نگاهی به كتاب های معتبر آموزش زبان در دنيا نشان می دهد كه هر كتاب دقيقاً بر اساس اين كه در كدام كشور و فرهنگ نوشته شده كتابی برای شناخت آن فرهنگ نیزهست. يك مثال ساده٬ تفاوت كتاب های آموزش زبان انگليسی است كه در آمريكا و انگليس نوشته شده اند. سبك آموزش زبان آمريكايی شما را درگير با فرهنگ آمريكا می كند، مناسبات اجتماعی بازتر و نحوه زندگی صنعتی تر آمريكا را به شما ياد می دهد، خيلی در قيد و بند تاريخ و عتيقه جات نيست، با زبان خيلی راحت برخورد می كند و اجازه شكستن كلمات، كوتاه كردن آن ها و خلاصه حرف زدن آمريكايی را به شما مي دهد. اما بر عكس متون آموزش انگليسی كه در بريتانيا چاپ می شود محافظه كار تر است، به ملکه و سلطنت و تاج و تختش و تاريخ اشيا و عتيقه جات اهميت می دهد، صحبت كردن سليس را بيشتر ياد می دهد و غيره.

حالا بر گرديم به آموزش زبان فارسي. مهم ترين ايراد كتاب های فارسی آموز كه من ديده ام آن است كه فرهنگ زندگی ايرانی را به يك خارجی منتقل نمی كنند. متونی كه در خارج از ايران تاليف شده بيشتر سبك زندگی غربی را به فارسی در آورده است. مواد خواندنی آن كمتر مرتبط با ايران امروز است، اگر هم در مورد ايران باشد اسير دام كهنه پرستی است و حكايت از روزگار پر افتخار ما در قرون گذشته دارد. متونی هم كه در ايران تاليف شده باز فرهنگ معاصر و رايج ما را نشان نمی دهد. اين ها اكثراً متونی خشك و بی روح اند كه پويايی جامعه ايران و مناسبات آن را به تصویر نمی کشند.

جای فارسی آموزی قوی كه از روی اصول علمی تهيه شده باشد و در ضمن آینه تمام نمای ایران و زندگی ایرانی هم باشد و از همه مهم تر همراه با ملحقات صوتی و تصويری با كيفيت مناسب باشد خالی است. چنين كتابی بايد خلقيات خاص ما ايرانی ها مثل تعارف كردن، اهميت خانواده، غيبت كردن پشت سریکدیگر، لهجه های مختلف در ايران٬ جغرافيای ايران، مكان های ديدنی شهر تهران ، مناسبات مرد و زن در ايران، مراسم ازدواج در ايران، مسايل سياسی در ايران و ... را نشان دهد. لازم است که نظام ارزیابی معتبری توسط زبانشناسان ایرانی تدوین و طراحی شود. آنچه انتظار می رود که یک زبان آموزپس از پایان هردوره بداند٬ تعریف شود و برآن اساس مهارتهای خواندن٬ شنیدن٬ نوشتن و صحبت کردن زبان آموزان مورد امتحان قرار گیرد.

Thursday, August 20, 2009

آکی می بلاگ


خوب شما اگر یه جایی هستید مثل بیمارستان و نمی فهمید که نباید سیگار بکشید براتون این علامت رو گذاشته اند. اما اگر با دیدن این علامت نمی فهمید که اینجا سیگار کشیدن ممنوع هست خوب دیگه به هزبونی هم بنویسند زیرش زیاد فرقی نمی کنه! نه؟



خوب حالا می خواهید که اینجا رای بدید! به چی می خواهید رای بدید! رای آدمی که جمله ی به این سادگی رو هم نمی تونه بخونه و بفهمه واقعاً یعنی چی؟ یعنی اینکه همه ی آدمهای به یک اندازه مهم هستند و حقوق بشر و اله بله جیم بله! اما واقعیتش اینه که آدم میره یه مملکتی زندگی بکنه باید یه تکونی به خودش بده زبون اونها رو یاد بگیره. این یه جور احترام گذاشتن هست به ملتی که به شمای مهاجر اجازه دادند بیایید در مملکتشون زندگی کنید! کیه که گوش بده؟